غایب بودن ما و ظاهر بودن حضرت ولی عصر
سه شنبه 88/5/13 12:5 صبح| ولی عصر، پیامبر، رسول الله | نظر
- غائب بودن ما و ظاهر بودن حضرت ولی عصر 7
نوشته ای که در پی می آید، متن سخنرانی آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) است که در دیدار با جمع کثیری از طلاب، فضلاء، دانشجویان و اقشار مختلف مردم قم به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه ؛در دفتر مقام معظّم رهبری قم ـ در سال 1381 ایراد گردیده است.[1]بزرگانی که معارف روایات را به جد فهمیدند و باور کردند؛ گفتند: ما دو تا درس داریم؛ یک درس عمومی داریم که با این طلبه ها می رویم در مسجد و حسینیّه، درس می خوانیم. یک درس خصوصی هم داریم؛ هم بحث های ما و همشاگردی های ما دیگر اینها نیستند ! بلکه یک تکه آهن است، یک تکه چوب است، یک تکه سنگ؛ ما چهارمی آنها هستیم. یک سنگ است و یک چوب است و یک آهن و من زید، چهارمی آنها. آن چوب چیست، آن سنگ چیست، آن آهن چیست که شما چهارمی آنها هستی ؟! می گویند : آن ( آهن ) همان است که و( النّا له الحدید)[2]؛ اگر داودی بود و آهن سردی بود و آن آهن به دست داود نرم شد؛ نه قلب ما از آهن سخت تر است، نه وجود مبارک ولی عصرعجل الله تعالی فرجه از داودعلیه السلام کمتر است،پس چرا این دل را به او ندهیم و نرمش نکنیم ؟! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا !! آن ( چوب ) کیست ؟ نه آن چوب چیست؛ آن چوب کیست ؟ آن چوب همین استن حنّانه است. این را هم شیعه نقل کرد، هم سنّی ! وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و اله به حالت ایستاده، به ستون چوبی مسجد مدینه تکیه می داد و سخنرانی می کرد. به حضرت عرض کردند : شما اگرایستاده، سخنرانی کنید، سختتان است، خسته می شوید؛ اجازه بدهید منبر تهیّه کنیم، اجازه فرمودند؛ منبر سه پله ای تهیه شد. مستمعین هم حاضر، وجود مبارک پیغمبر6 از این ستون به طرف این منبر حرکت کرد. دیدند این ستون جزع می کند از مفارقت حضرت صلی الله علیه و آله ! این را همه دیدند. وجود مبارک حضرت صلی الله علیه و آله برگشت، این ستون را بغل کرد مثل یک دوست؛ این ستون آرام شد.
بنواخت نورمصطفی آن استن حنّانه را کمترزچوبی نیستی؛ حنانه شو، حنانه شو[3]
این رفیق دوّم ما !
مرحوم شیخ طوسی ونیز جناب زمخشری در کشّاف نقل کرده؛ یعنی هم سنّی ها نقل کردند، هم شیعه ها که وجود مبارک پیغمبرصلی الله علیه و آله فرمود : یک سنگی بود در جاهلیّت، قبل از اینکه من پیغمبر بشوم؛ هر وقت من را می دید، سلام می کرد؛ وإنّی لاعر فه الآن [4]، الآن هم من آن سنگ را می شناسم. هر وقت من را می دید، سلام می کرد؛ این رفیق سوّم ما.
آنهائی که به جائی رسیدند، بعد به خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی می رسیدند، شدند بحرالعلوم، آنها یک درس خصوصی هم داشتند. از این درس های عمومی اگر کسی به مقصد می رسید، ما هم از مستان این می بودیم؛ ولی اینطور نیست ! حداکثر این است که آدم جهنّم نرود، بهشت برود، (جنّات تجری من تحتها الانهار) نصیبش بشود، همین! امّا اینکه( عند ملیک مقتدر)[5] باشد، اینها نصیبش نمی شود!!
وجود مبارک حضرت چون قائم است، اینها را می پروراند. و چون قائم است، سعی می کند که قعود ما به قیام ما تبدیل بشود که آن حضرت ظهور بکند؛ و اینجور شاگردان خاص را می پروراند. آنها کسانی اند که وقتی حضرت ظهور کرد، به دیوار کعبه تکیه داد و قرائت فرمود:(أنا بقیّه الله)[6]، (بقیّه الله خیر لکم ا ن کنتم تعلمون)[7] ، همه می شنوند؛ در کوتاه ترین مدت خود را به پیشگاه آن حضرت می رسانند. حالا اگر آن ظهور عمومی پیدا نشود؛ ظهور خصوصی و شاگردی خصوصی که ممکن است.